سردار آزمون در شرایطی اینروزها با پیوستن به تیم بایرلورکوزن آلمان نقل محافل ورزشی ایران شده است که پیشازاین در دهه70 چندین بازیکن ایرانی تجربه حضور در همین تیم را داشتند.
یکی از این بازیکنان علی موسوی، مهاجم سالهای پایانی دهه70 استقلال و تیم ملی است؛ پسر جنوبی و خوشتکنیک اصیل ایرانی که برای رسیدن به بایرلورکوزن مسیر پُرپیچوخمی را طی کرد.
او اصالتا خرمشهری است، اما شرایط ویژه جنگ تحمیلی سبب شد تا او بههمراه خانوادهاش به مشهد کوچ کند و در سالهای خوف و رجا که هواپیماهای عراقی توان رسیدن به شهر بهشت را نداشتند، پسر سیهچرده جنوبی در شهرک عربهای مشهد قد کشید و آرامآرام قواره یک قهرمان را به تن کرد.
علی موسوی از سیزدهسالگی فوتبالش را از کوچهپسکوچههای شهرک شهید بهشتی مشهد مشهور به شهرکعربها آغاز کرد و بعدها مرزهای خوشبختی را با درخشش در استقلال، بایرلوکوزن و تیم ملی فوتبال درنوردید.
موسوی حالا دوران بازنشستگی و سکوت خبری را پشتسر میگذارد و به قول خودش «میخواهد در آرامش باشد». پیوستن سردار آزمون بهانهای شد تا گفتوگویی با او داشته باشیم؛ پیشکسوت فوتبال ایران که شاید خیلیها ندانند که روزهای نوجوانی و جوانیاش را در فوتبال مشهد سپری کرده است.
در سالهایی که مشهدیها مسحور ظهور یک پسربچه چشمبادامی (خداداد عزیزی) بودند، علی موسوی که مهمان مشهدیها بود، جوان اول تیم توربو مشهد بود و خیلیها آینده خوبی برایش پیشبینی میکردند که البته همینطور هم شد. علی موسوی در این گفتوگو از روزهایی که مهمان مشهدیها بود، به نیکی یاد کرده و وفادارانه گفته که زحمات افرادی مثل علیسبیل را که برای فوتبال او زحمت کشیدند، از یاد نبرده است.
شرایط جنگ تحمیلی بهشکلی بود که مجبور شدیم با خانواده به مشهد مهاجرت کنیم و آنجا هم در محله شهرک شهید بهشتی ساکن شدیم. دوران دبستان را در مدرسه جهانآرا، راهنمایی در مدرسه شهید قشقایی و دبیرستان را در مدرسه طالقانی گذراندم. میتوانم بگویم فوتبالم را هم از همان کوچهپسکوچههای شهرک شهید بهشتی آغاز کردم.
تمام کودکی من در همان زمینهای خاکی سپری شد. شهرک یک تیم داشت به اسم «هجرت» که برادر خودم عدنان برای آن تیم بازی میکرد. من که کوچکتر بودم، با برادرم سر تمرین میرفتم و بازیهای این تیم را میدیدم. تیم خوبی بود که در لیگ مشهد با تیمهای بزرگی چون هواپیمایی، تاکسیرانی و... خوب بازی میکرد؛ ولی متأسفانه آنزمان امکانات و درگیریهای جنگ سبب شد تا این تیم چندان رشد نکند.
از جوانان به تیم توربو پیوستم و در امیدها و بزرگسالان این تیم هم بازی کردم. مدتی هم در تیم منتخب خراسان بازی کردم.
خاطرات خوبی با توربو داشتم. توربو ضلع سوم فوتبال مشهد بود و آنروزها ابومسلم، پیام و توربو قدرتهای اصلی فوتبال مشهد به حساب میآمدند. مرتضی خسرومنش سرمربیمان بود و علی حسینی مشهور به علیسبیل هم سرپرستمان بود.
آنموقع علیآقا (علیسبیل) مرا کنار کشیدند و گفتند هر کجای دنیا بازی کنی، نمیگذارم به ابومسلم و پیام بروی. تیمها هم از علیآقا میترسیدند و دیگر جرئت نمیکردند سراغ من بیایند.
وقتی دیدم نمیتوانم به ابومسلم و پیام بروم، به تهران رفتم و برای همای این شهر بازی کردم. بعد از هما هم به پاس تهران پیوستم و دیگر مسیر حرفهای ورزشیام آغاز شد. سالهای خوب استقلال و بعد هم آلمان و البته تیم ملی.
خب ابومسلم و پیام تیمهای بزرگ مشهد بودند که در لیگ کشوری بازی میکردند. هر بازیکنی دوست داشت برای این تیمها بازی کند. باوجوداین بهخاطر کری که بین این 3 تیم (ابومسلم، پیام و توربو) وجود داشت، سرپرست تیم اجازه نداد به ابومسلم بروم.
درست است. سالهای آخر فوتبالم به دعوت اکبر میثاقیان، من و مهدی هاشمینسب به مشهد آمدیم و پیراهن ابومسلم را پوشیدیم. شرایط خوب بود، حتی پرسپولیس را هم بردیم؛ اما رفتهرفته اختلافها در تیم بالا گرفت و خود من هم با هیئتمدیره اختلافاتی داشتم و از ابومسلم جدا شدم.
دوران فوتبال من به قبل از مصدومیت و بعد از مصدومیت تقسیم میشود. قبل از آن مصدومیت کذایی در استقلال بهترین روزهای عمرم را تجربه کردم. با استقلال نایبقهرمان جام باشگاههای آسیا و با تیم ملی هم قهرمان آسیا شدم. لژیونر شدم و به آلمان رفتم و در بایرلورکوزن دورانی طلایی داشتم تا اینکه...
دقیقا. بعد از آنکه بهصورت قرضی از لورکوزن به فورتوناکلن رفتم، در این تیم آنقدر خوب درخشیدم که مسئولان لورکوزن خواستار بازگشتم شدند. در بازگشت به این تیم در اردوی انگلستان و در بازی دوستانه با تیم کنتره انگلیس از ناحیه شکم آسیب بدی دیدم؛ آسیبی که در بیستوهشتسالگی دکترها گفتند باید فوتبال حرفهای را کنار بگذاری. باوجوداین من به ایران برگشتم و فوتبالم را دنبال کردم.
همینطور است. دیگر نتوانستم به فرم خوب قبل از مصدومیت برگردم.
مدرک مربیگری دارم؛ اما خب هیچوقت نخواستم وارد دنیای مربیگری شوم. الان هم بیشتر بهدنبال آرامش هستم و خودم را درگیر فوتبال نمیکنم.
در شرایط کنونی فوتبال یا باید به یکسری مسائل تن بدهی یا کنار گود بنشینی. من هم نخواستم به هر قیمتی باشم. من با التماس جایی نمیروم. اینروزها هیچکس دلش برای فوتبال نمیسوزد. شما به فوتبال ما نگاه کنید، هر روز درجا میزند.
بله. بههرحال برخی رفقای خبرنگار تماس میگیرند و باید بهروز باشیم، اما حقیقت آن است که فوتبال ما از شرق آسیا که فرسنگها فاصله دارد و یواشیواش از غرب آسیا هم عقب افتادیم.
اصلا فوتبال ایران وضعیت بسامانی ندارد. ما یک زمانی یک متکا میگذاشتیم زیر سرمان و یک کاسه تخمه جلومان و فوتبال تماشا میکردیم. از دیدن ستارههای فوتبالمان لذت میبردیم؛ اما الان متأسفانه دیگر بازیکنی نیست که بتواند با فوتبالش شما را هیجانزده کند.